آسمان همچو صفحهی دل من
روشن از جلوههای مهتاب است
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خواب است
خیره بر سایههای وحشی بید
میخزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمهای دلخواه
مینهم سر به روی دفتر خویش
تن صدها ترانه میرقصد
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
میدود همچو خون به رگهایم
آه... گویی ز دخمهی دل من
روح شبگرد مه گذر کرده
یا نسیمی در این ره متروک
دامن از عطر یاس ترکرده
بر لبم شعلههای بوسهی تو
در خیالم ستارهای پرنور
میدرخشد میان هالهی راز
ناشناسی درون سینهی من
پنجه بر چنگ و رود میساید
همره نغمههای موزونش
گویا بوی عود میآید
آه...باور نمیکنم که مرا
با تو پیوستنی باشد
نگه آن دو چشم شورافکن
سوی من گرم و دلنشین باشد
بی گمان زان جهان رویایی
زهره بر من فکنده دیدهی عشق
مینویسم به روی دفتر خویش
"جاودان باشی ای سپیده عشق"
فروغ فرخزاد
خیلی زیبا بود خیلی زیبا عزیزم
مرسی عزیزم
بوس بوس
دیگه نمیای اونورا؟!!
بابا فروغ!!
بابا خوده خودم
در روزهای آتی میام
سلام قشنگ بود...
فروغ رو خیلی دوست دارم...
البته به چشم خواهر برادری عرض میکنم!
اینو باید به خودش بگی نه من
چون خودم عاشق شعرای فروغم میخوام از شعراش بیشتر بذارم
بیا و بخونشون
ممنون از لطفت شعر بسیار زیبای بود ممنون که سر زدی
خواهش میکنم
از این ورا بیشتر بیاین