بهونه

بهونه ای از همه چیز...

بهونه

بهونه ای از همه چیز...

ای کاش

چرا همه چی اینقدر بد پیش میره؟ 

چرا همه جا سیاهه؟ 

چرا من همش دارم گریه میکنم؟ 

از کی ناراحتم؟ 

از خودم؟ از اون؟ از سرنوشت؟ 

نه از دست خودم بیشتر ناراحتم... 

چرا؟ 

سوال خوبیه. 

اگه قبلا که آسمون آبی بود... اگه اون موقعی که ابری تو آسمون نبود... اگه اون موقعی که شادی بود... اگه... اگه... اگه... اگه اون موقعی که این اگه‌ها نبود حرف می‌زد شاید این سیاهی... این ابرای زشت و بدقواره... ناراحتی و غصه راه ورود به قلبم رو پیدا نمی‌کردند. 

ای کاش این اگه‌ها واقعی بود...

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ق.ظ http://www.takelarzan.blogsky.com

چرا ای کاش عزیزم؟
اینا همش واقعی خواهند شد اگه خودت بخوای.فقط کافیه تصمیم بگیری

خوده خودم چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 ب.ظ http://www.tahnayiyam.blogsky.com

حالا چی شده این همه دپسرده شدی آخه؟!؟!!

امان از دست روزگار خواهر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد