فاطمه کسی است که با نه سال زیستن همگام با علی، در گام گام علی، و تنفس علی و سرنوشت علی تاثیری جاودانه و ملموس میکند.
فاطمه کسی است که تبسم را بر لبان علی مینشاند.
فاطمه التیام بخش جگر دندان خوردهی علی است
فاطمه عصارهی مظلومیت علی است
فاطمه کسی است که پاهای علی را در مقابل یتیم به لرزه میافکند
فاطمه اشک علی است، قلب علی است
فاطمه بنیانگزار قیام حسین است، اوج خروش حسین است
فاطمه ظهور جلوهی حق در کربلاست
فاطمه پارهی جگر محمد است.
(شهادتش تسلیت باد.)
بالا بردن آمار به طور بارو نکردنی[تعجب]
این سایت جهت افزایش بازدید کننده سایت های شما طراحی شده و بهترین گزینه برای بالا بردن ترافیک و در نتیجه افزایش رتبه در الکسا و گوگل می باشد
این سایت با بهره گیری از تکنولوژی پیشرفته قادر است 4 پنجره همزمان را در زمان بازدید اتوماتیک به نمایش در آورد که تا 300% کارایی و بازدیدها را افزایش خواهد داد
توسط این سایت شما بازدیدکنندگان خود را به شکل کاملا رویایی و باورنکردنی افزایش خواهیید داد که باعث افزایش رتبه و در نتیجه در هنگام جستجو سایت شما سریعتر به نمایش در خواهد آمد
[گل][خداحافظ]
فاطمه معشوق خدا بود و خدا معشوق فاطمه .
پروردگارا !
ما مردم قدر معشوقه ات را ندانستیم
از گناهمان درگذر .
زهرا همان کسی است که بیت محقرش
طعنه زده به عرش و تمامی گوهرش
او را خدا برای خودش آفریده است
تا اینکه هر سحر بنشیند در برابرش
شرط پیمبری به پسر داشتن که نیست
آن کس پیمبر است که زهراست دخترش
مانند احترام خداوند واجب است
حفظ مقام فاطمه حتی به مادرش
یک نیمه اش نبوت و نیمش ولایت است
حالا علی صداش کنم یا که پیمبرش
دست توسل همه انبیاءبود
بر رشته های چادر فردای محشرش
ما بچه های فاطمه ممنون فضّه ایم
از این که وانشد پس در پای دخترش
مسمار در اگر چه برایش مزاحم است
اما مجال نیست که بیرون بیاورم
این مرگ پله پله تو غصه خوردنی است
این دنده ها ز روی لباست شمردنی است
چشم تو خواب دارد و خوابت نمیبرد
با سیل اشک خواب ز چشم تو بردنی است
بر استخوان شصت جمال جلالی ات
این هیبت عظیم بخاطر سپردنی است
این زخم بد قلق قرغ زینبت شکست
برتن بجای مرهم زینب فشردنی است
فامیل من برای تو خرما خریده است
بعد از عیادت تو که گفتند مردنی است
چشم تو گود رفت که عادت کند حسین
طفلی حسین جانب گودال بردنی است
قدری غذا بخور جگرم ریش ریش شد
شاید که ماندی و سفرت از قضا نشد
بی بی روسری به خانه قاتل من است
قتل کسی به پارچه ای نخ نما نشد
جان خودم قسم که همین چند روز پیش
گفتم که کج کنم سر این میخ را نشد
تو آرزوی لب سقا
شریحه در خروشه
هزار هزار چشمه خواهش
زیر پاهاش میجوشه
دل فرات زار میزنه
کای تشنه لب تر کن لبهات رو
شدم شبیه شوره زار
دارم مینوشم اشک چشمات رو
شعله بجون من نکش
بیا و مشک و جام دستات رو
بهم بگو وقتی بمن رسیدی
تو انعکاس نور من چه دیدی
سقای دشت کربلا ابوالفضل
سردار دست از تن جدا ابوالفضل
به قد همچو کمان طی راه میکردم
رها ز سینه خود تیر آه میکردم
میان کوچه چنان شد که روز روشن را
به شام تیره خود اشتباه میکردم
گرفت برق نگاه مرا ز سیلی خصم
بجرم آن که علی را نگاه میکردم
از خلقت زهرا چه بگویم چه نگویم
وز عصمت زهرا چه بگویم چه نگویم
نور ازلی حضرت زهراست بدانید
آیات جلی حضرت زهراست بدانید
همتای علی حضرت زهراست بدانید
از شوکت زهرا چه بگویم چه نگویم
او فاطمه و هانیه و ام ابیهاست
ریحانه پیغمبر و صدیقه کبراست
آرام دل و روشنی خانه مولاست
از طلعت زهرا چه بگویم چه نگویم
زان مائده ای را که خدا کرد تفضل
زهرا به خدا برد فقط دست توسل
آن بود بلی معنی تسلیم و توکل
از حاجت زهرا چه بگویم چه نگویم
احمد دُر حق فاطمه دردانه وحی است
سجاده زهرا شرف خانه وحی است
صدیقه گل لاله گلخانه وحی است
از مدحت زهرا چه بگویم چه نگویم
طوبی که شنیدی سبد سنبل زهراست
کوثر که شنیدی تو گلاب گل زهراست
دل محو حسین است و حسین بلبل زهراست
از نکهت زهرا چه بگویم چه نگویم
غوغای فدک صحنه خون رنگ زمان است
فریاد علی مظهر حق زنگ زمان است
هر کس که بود دشمن او ننگ زمان است
از همت زهرا چه بگویم چه نگویم
در آن گذر تنگ چه گویم که چه ها شد
ثانی سگ هاریست ز قلاده رها شد
با حمله او محسن شش ماهه فدا شد
از محنت زهرا چه بگویم چه نگویم
بر خانه امن شه مردان شرر افتاد
ناموس علی دخت نبی در خطر افتاد
صدیقه پس از سقط جنین پشت در افتاد
از غربت زهرا چه بگویم چه نگویم
ترسید سران ستم از جرئت زهرا
لرزید خلیفه به خود از صحبت زهرا
حق بود و حقیقت هدف و نیت زهرا
از نیت زهرا چه بگویم چه نگویم
خوش زاد ادب شیوه ارباب کمال است
آدم شدن بی ادبان امر محال است
عشق علی و فاطمه هر دو دو مدال است
از دولت زهرا چه بگویم چه نگویم
ای بخت نومیده که در خواب میشوی
تاب و توان من ز چه بیتاب میشوی
بر چشم نیم باز من ای چشم حق ببین
این آخرین ورق ز کتاب است خواندنی
میسوزم از غمی که میان هزار خصم
یک یار مانده بهر تو آن هم نماندنی ست
ای روشنی خانه که میسوزی و چو شمع
در پیش چشمهای علی آب میشوی
خورشید رنگ باخته ام کز دم خزان
این روزها شبیه به مهتاب میشوی
به روز لحظه شماری کنم که شب برسد
کنون که شب شده ای کاش نبودش سحری
ز کوچه ای که در آن با رخت جسارت شد
تمام عمر از آنجا نمیکنم گذری
سلام دانشجوی مملکت
کاش یه کم ظرفیت پذیرشتو ببری بالا
من کی گفتم دوسش نداشتم یا ندارم؟
من دوسش داشتمو دارم.
اونم داشت.نمیدونم هنوزم داره یا.فکر نمیکنم.و کاملا حق داره.
آخه تو گفتی عاشقش نبودی بعدش عاشق کس دیگهای شدی