بهونه

بهونه ای از همه چیز...

بهونه

بهونه ای از همه چیز...

خاطره بد

تا حلا از دست یه غریبه عصبانی شدین به حدی که بخواین خفه‌اش کنین؟  

من و دختر عموم تو نمایشگاه کتاب از یکی از مامورایی که اطلاعاتی نبودند پرسیدیم 25 اِی کجاست؟

یکیشون به من، دانشجوی این مملکت میگه 25 آ تو اول برو زبان یاد بگیر باور کنید قیافه‌ی من اینجوری شده بود

می‌خواستم خفه‌اش کنم

نظرات 1 + ارسال نظر
مجید یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:47 ب.ظ

حیف که بچه خوبی ام وگرنه من جای تو خفه ش میکردم ...

وقت کردی یه ذره از خودت تعریف کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد