بهونه

بهونه ای از همه چیز...

بهونه

بهونه ای از همه چیز...

خدایا اگر تو هم درد عاشقی را میکشیدی

تو هم زهر جدایی را میچشیدی

پشیمان میشدی از اینکه عشق را آفریدی

بگو هرگز سفر کردی؟

سفر با چشم تر کردی؟

کسی را بدرقه با اشک، خون جگر کردی؟

ز شهر آرزوهایت به ناکامی گذر کردی؟

نظرات 1 + ارسال نظر
همای رحمت دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:45 ق.ظ http://www.zt1.blogfa.com/

سلام و صد سلام...
وبلاگ زیبایی دارید... بهتون تبریک میگم.
از نوشته هایتان برمی آید که دلتنگ هستید... چرا؟؟؟ توکلتان به خدا باشد... اگر هم در زندگی مشکلاتی دارید باید به خدا توکل کنید و با تمام توان سعی کنید از این امتحان الهی پیروز و سربلند بیرون بیایید.
من حس میکنم شما عاشقید... باید عشقتان را درک کنید و با تمام وجود عشق را دریابید... اگر عاشقید بسم الله! شک نکنید...
امیدوارم به عشقتان که مطمئنا شما معشوق او هستید برسید.
عشقتان را به زبان بیاورید... و به او بگویید که دوستش دارید...
تا درودی دیگر بدرود...

سلام ممنون از ابراز همدردیت
درس حدس زدی من یه عاشقم و حالا می‌خوام شک رو از دلم بیرون کنم
برام دعا کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد